23 خرداد 1397
بسم الله الرحمن الرحیم بار و بندیلش را جمع کرده بود و داشت می رفت. با دیدنش بغضم گرفت. گفتم: کجا؟ گفت: هر رفتنی یک روز باید برود. گفتم: چه زود! گفت: از همان اول، زمان رفتنم مشخص بود. زودتر از وعده مان نمی روم! چقدر زود گذشته بود… روزی که آمد، فکر… بیشتر »
2 نظر