لذت اسلام. قسمت دهم: ادواردو باید بمیرد...
بسم الله الرحمن الرحیم
ادواردو در خانه همچنان فشار زیادی تحمل می کرد. تمام دسترسی های مالی او بسته شده بود. حتی پول کرایه ی تاکسی مهمانانش را نمی توانست پرداخت کند. این مشکل برای هر کسی غیر قابل تحمل هست! چه رسد به ادواردو…
کم کم با از بین رفتن موقعیت اجتماعی ادواردو، طبیعی بود که وارث ثروت خاندان آنیلی، کسی غیر از ادواردو باشد. بعد از مرگ پسر عموی ادواردو، بر اثر یک بیماری ناشناخته، گروه تصمیم گیرنده، خواهر زاده ی بیست ساله ی ادواردو را وارث این ثروت افسانه ای معرفی کردند؛ ” جان الکان “
جان الکان، فرزند ارشد خواهر ادواردو، از مردی یهودی بود و این یعنی انتقال ثروت، به طور رسمی، به یک یهودی!!
وقتی برای اولین بار، پسر عموی ادواردو وارث اعلام شد؛ ادواردو اصلا اعتراضی نکرد. حتی به او تبریک هم گفت! ولی با انتخاب جان الکان یهودی سرسختانه مخالفت می کرد. او سعی می کرد حضورش را در کارخانه ها ی پدرش بیشتر کند. با ارائه ی نظرات جدید و پخته، توجه پدر و افراد صاحب نفوذ را جلب کند. اما اشکال کار چیز دیگری بود…
مشکلات از وقتی شروع شده بود که او مسلمان و بعد شیعه شده بود. می توانست از اسلام برگردد و همه چیز به حالت عادی خود برمی گشت. ولی ادواردو حاضر نبود گوهر نابی که به دست آورده به این سادگی از دست بدهد.
پول قلمبه ای که به دست آورده بودند، مستشان کرده بود و از طرفی ادواردو هم دست بردار نبود. پس ادواردو را تهدید به مرگ کردند.
ماجرای تهدید شدنش را به دکتر قدیری ابیانه و دوستان ایرانیش حسین و محمد عبداللهی گفته بود.
گفته بود مرا می کشند و می گویند: خودکشی کرده!!
همین طور هم شد. یهودیان صهیونیست، تهدید خود را عملی کردند و همان طور که ادواردو پیش بینی کرده بود؛ بعد از کشتن او، اعلام کردند خود کشی کرده و ثروتی که ادواردو می خواست در راه معرفی اسلام و کمک به مسلمان استفاده شود، تماما وارد جیب صهیونیست ها شد.
گفته بودم؛ بوی پول را خوب حس می کنند و خودشان را می رسانند…
ادواردو چند باری به ایران آمده بود. ایران را دوست دشت. او علاقه ی زیادی به خواندن قرآن داشت. می خواست به ایران بیاید و در حوزه ی علمیه ی قم درس بخواند…
ان شاءالله در قسمت های آینده، به سفر ادواردو به ایران و دلایلی که نشان می دهد ادواردو به قتل رسیده خواهیم پرداخت.
ادامه دارد…
قسمت قبلی، در لینک زیر قابل مشاهده است.