بسم الله الرحمن الرحیم
صبح که می خواست برود مدرسه، پرچمش را برداشت و با شوق گفت: امروز راهپیمایی هست!
با لبخند به صورتش نگاه کردم. خواستم بداند در شادیش شریکم. خداحافظی کرد و رفت.
دو ساعت بعد، من هم وضو گرفتم و همراه دختر سه ساله ام به راه افتادم؛ صورتش با چفیه قاب شده بود و پرچم سه رنگ ایران را با هیجان تکان می داد. چشمانش برق خاصی داشت.
راهپیمایی شلوغ بود و فریاد هایی که بر سر آمریکا کشیده می شد.
مـــرگ بـــر آمـــریکا
شب داشتم زیارت عاشورا می خواندم که به این فراز رسیدم؛
(( وَ رَزَقَنِــی البَــرَائَــهَ مِن اَعـــدَائِـکُم ))
خاطرات صبح در ذهنم مرور شد…
خدایا شکر!
نفرت ما از آمریکا؛ دعایی است که تو اجابت کردی!
به خاطر این نعمت از تو ممنونم.
بسم الله الرحمن الرحیم
رفتم توی آشپز خانه! مادر یک قابلمه ی بزرگ روی اجاق گاز گذاشته بود. رفتم جلو، توی قابلمه را نگاه کردم.
تا نصفه، توی آن آب بود. از مادر پرسیدم: مهمون داریم؟!
مادر گفت: نه! چطور مگه؟
گفتم: پس این قابلمه رو برای چی گذاشتی روی گاز؟
چند ماه از شروع مدرسه ها می گذشت. دیپلم گرفته بودم و دانشگاه رشته ای که دوست داشتم، قبول نشدم. مانده بودم خانه؛ ور دل مادر! کار خاصی نداشتم. بیشتر وقتم پای تلویزیون می گذشت و گشتن توی فضای مجازی. گاهی هم توی کارهای خانه، به مادر کمک می کردم.
از مادر پرسیدم: چی می خوای بپزی؟
مادر نگاهی به من کرد و گفت: هیچی!!
دستم را به کمرم گذاشتم و گفتم: مامان! شوخی می کنی؟
مادر سرش را تکان داد و گفت: وا! شوخی برا چی؟
کلافه به طرف اتاق رفتم. مادر من را صدا زد و گفت: چی شد؟ کجا رفتی؟
وقتی برگشتم لبخند روی لب مادر، بیشتر کلافه ام کرد. ابروهایم را در هم کردم و گفتم: شما که جواب درست و حسابی به آدم نمی دید!
مادر جلو آمد. دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: من شبیه دانشمند ها هستم؟
دست مادر را از شانه ام انداختم و گفتم: دیدید سر کارم؟!
مادر ادامه داد: شبیه فیلسوف ها چی؟ هستم؟
چشمکی زدم و با لبخندی تلخ، گفتم: آره! دقیقا شبیه فیلسوف هایید! قابلمه ی خالی گذاشتید روی گاز. می پرسم برای چی؛ می گید برای هیچ چی!!
مادر که انگار منتظر بود من همین حرف را بزنم گفت: من نه دانشمندم و نه فیلسوف! من فقط یک آدم معمولی هستم ولی نباید بدون دلیل کاری را انجام بدم. اون وقت خدای به این بزرگی این دنیا را با این همه عظمت آفریده برای هیچی!!
لبخندی روی صورتم دوید. گفتم: مامان منظورت چیه؟
مادر خیلی جدی تر از قبل گفت: خدا این دنیا را بی دلیل نیافریده! ما را بی دلیل خلق نکرده! زندگی آدم یک فرصته که اصلا تکرار نمیشه! آدم از فرصت ها باید خیلی بهتر از این استفاده کنه!
لبخند روی صورتم کم کم محو می شد. مادر جلو آمد و دستانش را روی شانه هایم گذاشت. حیفه که بهترین سال های عمرت رو این طور بی هدف بگذرونی!!
حالا می فهمیدم چرا مامان همیشه مشغول کاری هست!
در کنار کارهای خانه، مطالعه می کند. خیاطی می کند. آشپزی می کند. اصلا من تا به حال مادر را بیکار ندیده ام…
مادر من واقعا فیلسوف است!!
بسم الله الرحمن الرحیم
روشن شدن هر مفهوم، قبل از هر چیزی برای درک صحیح آن مفهوم می تواند کمک کند. سواد رسانه ای مشتکل از دو عبارت است: «سواد» و «رسانه».
برگردیم به دوران کودکی و روزهای اول مدرسه، زمانی که به مدرسه می رفتیم تا «خواندن و نوشتن» را یاد بگیریم و دیگر «بی سواد» نباشیم. در مدرسه ابتدا حروف الفبا را یاد می گرفتیم؛ یعنی نسبت به شکل حروف، صدای آنها و نحوه نوشتن آنها «دانش» پیدا می کردیم. سپس «مهارت» کنار هم گذاشتن حروف و خواندن و هجّی کردن کلمات را یاد می گرفتیم و بعد از مدتی «کاربرد» کلمات در ساختن جمله ها و خواندن و نوشتن متون مختلف را آموختیم و بدین ترتیب «باسواد شدیم»! مجموعه ای از دانش ها در کنار مهارت ها به اضافه کاربردها در کنار هم، ما را با سواد کرد.
رسانه وسیله ای است که فرستنده به کمک آن پیام خود را به گیرنده منتقل می کند. رفته رفته ابزارهای ارتباطی گسترش پیدا کرد و در عصر حاضر با ظهور رسانه های چاپی و الکترونیکی، رسانه های جمعی شکل گرفتند. مهم ترین تفاوت رسانه های امروزی آن است که می توانند پیام های خود را با سرعت زیاد به طیف وسیعی از مخاطبان برسانند.
همانطور که سواد خواندن و نوشتن به ما کمک می کند تا بتوانیم انواع جملات ساده و پیچیده را بفهمیم و معناهای متفاوتی از آن ها برداشت کنیم، سواد رسانه ای هم مهارتی است که با یادگیری آن می توانیم انواع رسانه ها و تولیدات رسانه ای را درک، تفسیر و تحلیل کنیم. هر رسانه مجموعه ای از نشانه های خاص خود را دارد که شناخت این نشانه ها در با سواد شدن ما نقش مهمی را ایفا می کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سومی بود که به این مدرسه می رفتم. مدرسه شان، مدرسه ی راهنمایی نمونه دولتی بود. بعد از کمی صحبت، از دانش آموزان خواستم سؤالاتشان را بپرسند. خودم اولین سؤال را مطرح کردم تا آنها هم برای بیان سؤالاتشان شهامت پیدا کنند؟
چرا اسلام این همه ارزش به مردها داده است؟ ما پیامبر زن نداریم. از بین چهارده معصوم هم فقط یک زن!!! اصلا این یکی را هم نخواستیم…
یکی از بچه ها گفت: در قرآن جاهایی است که هم مربوط به آقایان هست و هم خانم ها. چرا در این مواقع فعل مذکر آورده است ولی برای اشیاء بی جان فعل مؤنث!!!
دیگری گفت: تازه زن ها نمی توانند قاضی بشوند!
و آن دیگری گفت: ارث و دیه زن ها، نصف مردهاست. چرا؟؟
بچه ها منتظر واکنش من بودند. از اینکه سؤالاتشان را پرسیده بودند، خیلی خوشحال بودم. این حس رضایتم را با لبخند و تکان دادن سرم به آنها منتقل می کردم. حالا دوباره نوبت من شده بود…
دخترهای گلم، از سؤال ها را از آخر جواب می دهم؛
هزینه ی مخارج خانواده به عهده ی کیست، خانم یا آقا؟
گفتند: آقا!
گفتم: آقا دیه یا ارثی که می گیرد، کجا باید مصرف کند؟ می تواند بگذارد داخل جیبش و بگوید مال خودم است؟!
گفتند: نه!
گفتم: اما خانم ها می توانند سهم خودشان را فقط برای خودشان خرج کنند. (هر چند محبتشان به خانواده،
باعث می شود آنها هم پولشان را خرج خانواده کنند ولی چنین وظیفه ای ندارند.)
اما سؤال دوم: به نظر شما قضاوت چه جور شغلی هست؟ سر و کار داشتن با آدم های جنایتکار و خطرناک، باعث میشه قضاوت یک کار پر از استرس باشه! زن، در هر صورت یک مادر است و باید انسان تربیت کند. لازمه ی یک تربیت خوب، آرامش است. مسلما این شغل پر از استرس برای نقش مادری او آسیب زننده است.
یکی از بچه ها گفت: چرا تربیت به عهده ی خانم هاست!
گفتم: بالاخره هر کسی نقشی دارد. مردان سرپرست خانواده و مسئول هزینه های خانواده هستند و زنان مسئول تربیت فرزندان هستند. شاید مادر مهد کودک را برای فرزندش انتخاب کند اما بچه ها دوست دارند پیش مادر باشند.
سؤال بعدی، در مورد فعل هایی بود که در قرآن هست. بگویید بدانم، قبل از نازل شدن قرآن زبان عربی وجود داشت یا نه؟
بچه ها گفتند: وجود داشته!
گفتم: هر زبانی برای خودش قوانین و دستوراتی دارد. قرآن که نازل شد، زبان عربی و قوانین مربوط به آن وجود داشت پس دستور زبان عربی ربطی به اسلام ندارد. البته زبان عربی ویژگی هایی داشته که قرآن به این زبان نازل شده است. تنوع معنایی کلمات یکی از این ویژگی هاست. مثلا در فارسی می گوییم: نگاه کرد یا دید. معادل این دو کلمه در عربی، چند کلمه است؛ رأی، بصر، نظر که هر کدام معنی خاصی دارد.
اما به راستی چرا هیچ زنی امام نشده و دلیل وجود یک زن دربین معصومین چیست؟!
هدایت انسانها مسئولیت بسیار سنگینی است و کسی که امام است، هم امام و پیشوای مردان است و هم امام و پیشوای زنان! مسلما اگر یک زن امام بشود در امر هدایت مردان، دچار مشکل می شود.
اما وجود یک زن در بین معصومین، برای این است که زنان نگویند بعضی از دستورات دین، خارج از توان زنان است و امامان که همگی مرد هستند، شرایط ما را درک نمی کنند.
این زن معصوم، کسی نیست جز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها!!
ایشان در زمانی متولد شدند که به شهادت قرآن، تولد یک دختر چنان پدرِ دختر را متاثر می کرد که از شدت غصه چهره اش سیاه می شد و تنها دو راه پیش روی خود می دید؛ یا او را زنده به گور کند و یا با ذلت و سر افکندگی بزرگش کند. در چنین جامعه ای، با ظهور اسلام ورق برگشت. خداوند به بهترین و محبوب ترین بنده اش، فرزند دختر عنایت فرمود و رفتار پیامبر با این دختر، زبان زد شد. در روایت است: وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها وارد می شدند، رسول خدا برمی خواستند و چند قدمی به استقبال ایشان می رفتند.
بانویی که امام صادق علیه السلام می فرمایند: وقتی برای شما مشکلی پیش می آید، متوسل به ما می شوید. ما نیز در مشکلات، به مادرمان حضرت فاطمه سلام الله علیها متوسل می شویم.
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز می فرمایند: دختر رسول خدا، برای من الگویی پسندیده است.
پیامبر نه تنها خودشان رفتار خوبی با دخترشان داشتند بلکه در روایات، در مورد چگونگی رفتار با دختران بسیار سفارش کرده اند. چند نمونه از این روایات را برایتان آورده ام.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: بهترین فرزندان شما، دختران هستند. در روایت دیگری، در بیان علت برتری دختران فرموده اند: آنان مهربان و دلسوزند. اهل کار و تلاش و کمک هستند مایه ی انس و با برکتند.
روایت دیگری از رسول اکرم صلی الله علیه وآله است که می فرمایند: هرکس به بازار برود و برای خانواده اش چیزی خریداری کند و به خانه بیاورد … باید اول به دخترانش بدهد.
صحبت که به اینجا رسید چند تا از بچه ها با اعتراض گفتند: ولی توی خونه ی ما درست برعکسه!!
گفتم: مسئله همین جاست. اشکال از دین نیست از دینداری ماست!! ما نباید رفتار اشتباه مسلمانان را به گردن اسلام بیندازیم. اگر این دستورات دین را پسران بشنوند، صدای اعتراضشان بلند می شود که؛ خوش به حال دخترا!!
چقدر خدا هواشون را داشته!!
می شد لبخند رضایت را از چهره های تک تک بچه ها دید. لبخندی همراه با حسرت!! که کاش همه ی ما در عمل نیز مسلمان بودیم …
بچه ها سراپا گوش، منتظر شنیدن بقیه ی حرف ها بودند. من نیز سخن را این طور ادامه دادم که: تازه علاوه بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، زنان بزرگی چون حضرت زینب سلام الله علیها را داریم که اگر زحمات و تلاش های ایشان نبود، از حادثه ی کربلا چیزی باقی نمی ماند.
حضرت معصومه سلام الله علیها را داریم که بزرگترین علمای دین، متواضعانه در حریم حضرتش حاضر می شوند. علمای بزرگی چون آیت الله مرعشی نجفی و همچنین تمامی مراجع تقلید و …
بگذارید نکته ای از قرآن برایتان بگویم: در دو آیه ی آخر سوره ی مبارکه ی تحریم آمده است: خداوند برای مردان و زنان مؤمن الگو معرفی کرده است. این الگوها دو زن هستند. یکی حضرت آسیه و دیگری حضرت مریم سلام الله علیهما!!
صحبت به اینجا که رسید، وقت من هم به پایان رسیده بود.
صدای زنگ نیز اعلام می کرد که بچه ها باید به کلاس هایشان بروند.
با خودم فکر می کردم اگر کسانی بخواهند اسلام را از رفتار ما مسلمانان بشناسند، هرگز زیبایی های آن را نخواهند دید…
می شود مصداق همان جمله ی معروف که؛
” اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست “